اشک..
پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۶ ب.ظ
عکس اول را در آورد: این پسر اولم محسن است.
عکس دوم را گذاشت روی عکس محسن: این پسر دومم محمد است، دوسال با محسن تفاوت سنی داشت.
عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس محمد؛ رفت بگوید این پسر سومم.. سرش را بالا آورد، دید شانه های امام(ره) دارد می لرزد..امام(ره) گریه اش گرفته بود..
فوری عکسها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت:
چهارتا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم…
پ.ن: رفقا یه زمانی یه آدمایی بودن که گفتن ما همه زندگیمونو میدیم که اشک اماممونو نبینیم و تا آخر هم پای حرفشون وایسادن.
ما چه کار کردیم برای اماممون؟؟؟
به خدا یه بار دیگه کسی بخواد ندای این عمار آقامونو در بیاره خودش میدونه ...
پ.ن: روز همه ی جوونا و همه ی جوون مردا، به خصوص اون جوونای جوون مردی که رفتن تا بمونیمم مبارک.
۹۴/۰۸/۰۷